کد خبر: ۶۰۶۸
۲۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۱

بازی بچه‌های محله زارعین با دست خالی!

دعوابازی، شن بازی و تیله بازی تفریحات تابستان بچه‌های بولوار شهید رجایی است.

توپشان افتاده است داخل کال طرق. همگی‌شان آمده‌اند روی بتن‌های حاشیه کال ایستاده‌اند. دل توی دلم نیست که نکند از آن ارتفاع سقوط کنند. اندام کوچکشان را تا کمر به سمت کال خم کرده‌اند و فریاد می‌زنند تا شاید کسی دلش بسوزد و به سمتشان بیاید.

با دیدن معتادانی که آمده‌اند تا زیر پل تزریق کنند، ضایعات‌جمع‌کن‌ها، موتوری‌هایی که در‌حال عبور از کف کال هستند، امید پیدا کرده و دوباره صدا می‌کنند تا بلکه یکی از آن‌ها راه کج کند و توپشان را بالا بفرستد.

بالاخره موتورسواری که ترک موتور قرمز‌رنگش انبوهی از کارتن و پلاستیک جمع‌شده را با طنابی رنگ‌و‌رو رفته بسته است، توپ را به سمت بالا پرتاب می‌کند. بازی از نو شروع می‌شود. اما فقط چند‌دقیقه بازی و باز همان شوت بلند و افتادن توپ به کف کال تکرار می‌شود.

این بازی همیشگی بچه‌های بولوار شهید‌رجایی در محله زارعین است؛ همان‌هایی که خانه‌شان در حاشیه کال قرار دارد. نه از پارک و فضای سبز خبری است و نه کلاس‌های اوقات فراغت تابستان. اینجا محل بازی و گذراندن روز‌های بلند تابستانشان است. بچه‌های این محله هر‌روز بساط بازی خود را دارند؛ بازی‌هایی که دور از امکانات امروزی است و برای کودکان محلات برخوردار، نا‌آشناست.


اجازه‌ام را از مادرم بگیرید

سرم را که از روی برگ‌های کاغذ بلند می‌کنم با حلقه‌ای از مادران و دختران دور‌و‌برم مواجه می‌شوم که هر کدام از کمبود امکانات تابستانی صحبت می‌کنند. مریم رضایی دختر نوجوان پانزده‌ساله‌ای است که چادر عبایی‌اش را روی سرش مرتب می‌کند و می‌گوید: کلاس‌های اوقات فراغت از محله ما دور است. مادرم اجازه نمی‌دهد که به خیابان ساعی برویم. اینجا تا زمانی‌که بچه هستی، می‌توانی به کوچه بیایی و بازی کنی. همین که دختری نوجوان شدی، از آمدن به کوچه هم منعت می‌کنند.

در خانه‌نشستن و کار‌های خانه را از مادر آموزش‌دیدن هم به قول مریم و هم‌سن‌و‌سال‌هایش اندازه‌ای دارد. گاهی تلفن همراه به دست می‌گیرند و در شبکه‌های مجازی چرخی می‌زنند. اما دیدن هم‌سن‌و‌سال‌هایشان که کلی برای تابستانشان برنامه‌ریزی کرده‌اند، آه از نهادشان بلند می‌کند.

بعضی از خانواده‌های اینجا به دختر‌ها اجازه نمی‌دهند که سوار اتوبوس شوند و به کلاس‌های فوق‌برنامه‌ای که در محله سیدی و حتی کلاس‌های محدودی که در خیابان ساعی برگزار می‌شود، بروند. سرفاصله اتوبوس‌هایی که از این محله به داخل شهر می‌روند، زیاد است و مسیر طولانی، نگرانی خانواده‌ها را دو‌برابر می‌کند.

بزرگ‌ترین مسجد محله‌شان که مسجد امام‌حسن‌مجتبی (ع) است، کلاس‌های تابستانی‌اش به کلاس‌های قرآن و احکام ختم می‌شود. صبح‌ها هم برنامه ورزش صبحگاهی برای بانوان اجرا می‌شود. این محله پایگاه یا کانون فعالی ندارد. مدارس هم فقط به برگزاری کلاس‌های تجدیدی اکتفا کرده‌اند. بیشتر دختر‌ها در خانه می‌مانند و گاهی به خانه یکدیگر می‌روند و دور هم جمع می‌شوند، یا به اتفاق مادر‌ها به بازار می‌روند. در کل تابستانشان به بطالت می‌گذرد.

مریم انگار صدای گویای همه دخترانی است که خانواده‌هایشان اجازه نمی‌دهند برای کلاس به خارج از محله بروند. خطاب به ما می‌گوید: می‌شود با مادرم حرف بزنید که اجازه بدهد و بتوانم به کلاس تابستانی بروم؟

پارک را برای نوه‌هایمان می‌سازند!

پسر‌ها هم وضعیت بهتری ندارند. قاسم و احمد کنار دیوار روی پله‌ای نشسته‌اند. موبایل به دست دارند؛ گاهی تلفن همراهشان را نشان یکدیگر می‌دهند و می‌زنند زیر خنده. انگار به حرف‌های ما هم گوش می‌دهند. قاسم که از مهاجران است و دقیقا نمی‌داند چند سال دارد، صدایش را بلند می‌کند و خطاب به جمع ما می‌گوید: وضعیت پسر‌ها هم بهتر از دختر‌ها نیست. ما از همان دوران کودکی برای اینکه وقتمان را پر کنیم، سر زمین کشاورزی یا به بنّایی رفته‌ایم.

دست‌های مجروح و انگشتان پینه‌بسته‌اش را نشان می‌دهد. آن‌ها حتی پارک یا فضای سبزی ندارند که بعد از گذراندن یک روز سخت کاری، ساعتی در آن به تفریح بپردازند.

شیطنت از چشم‌های امیرعلی می‌بارد. آرام و قرار ندارد. رهبر بچه‌هاست و هر لحظه با اذیت‌هایش، صدای یکی از پسر‌ها را در‌می‌آورد. مثل تیری که از کمان در رفته باشد، از وسط بازی‌شان به کنار جمعیت می‌آید و می‌گوید: خاله! پارکی که می‌خواهند بسازند برای نوه‌هایمان درست می‌شود!

دوباره به بازی‌اش برمی‌گردد. گویا جسمش در زمین بازی است و همه حواسش پیش ماست. چندی قبل، شورای اجتماعی محله زارعین درخواست کرده بود که محوطه ایوان طرق تبدیل به فضای سبز شود و در‌اختیار مردم قرار بگیرد، اما گویا آستان قدس با این موضوع موافقت نکرده است.

 

بازی با دست خالی

 

کودکی متفاوت

دنیای بچگی، بدون بازی و خیال، به‌هیچ‌وجه معنا و مفهومی ندارد. همه بچه‌ها از بازی لذت می‌برند، اما در‌این‌میان، یک تفاوت بزرگ وجود دارد؛ نوع بازی کودکان! اینجا حاشیه کال طرق یا بهتر بگویم محله زارعین است. کودکان این محله برای گذراندن اوقات فراغتشان به‌دلیل نداشتن امکانات تفریحی به کوچه می‌آیند و در‌میان خاک و نخاله‌ها بازی می‌کنند.

عارفه و ساجده تا فرق سر، میان شن‌هایی که مانند تپه‌ای جلو خانه‌شان انبار شده است، فرو‌رفته‌اند و مشغول شن‌بازی هستند. شن‌ها کمی مرطوب هستند و عارفه هشت‌ساله بی‌خیال از نَمی که به لباس‌هایش نشسته، در‌حال گود‌کردن شن‌های مقابلش است. زیر تمام ناخن‌هایش شن رفته است. نزدیکش می‌شوم؛ شن‌هایی را که در دست دارد، روی لباس خواهرش می‌پاشد.

از زمانی‌که همسایه‌شان بنّایی می‌کند، او و خواهرش وقتشان را با بازی در شن‌ها می‌گذرانند. عارفه چاله‌ای را که با دست‌هایش گود کرده است، نشان می‌دهد و با شیرین‌زبانی دخترانه‌اش می‌گوید: برای عروسک‌هایم استخر درست کردم.

خواهر‌ها هر زمان که حوصله‌شان سر برود، برای بازی به بیرون پناه می‌آورند. گاهی با دختر‌های همسایه لی‌لی و گاهی قایم‌موشک بازی می‌کنند. در حال صحبت با بچه‌ها هستم که مادرشان از خانه بیرون می‌آید و به دخترهایش می‌گوید به داخل خانه بروند.

او تمایلی به گفتگو ندارد. با اصرارمان و با قول اینکه اسم و عکسی از آن‌ها چاپ نکنیم، می‌گوید که حدود ۱۰ سالی است که در این محله ساکن شده‌اند. آن‌ها آن‌قدر گرفتاری‌های جورواجور دارند که دغدغه‌ای برای بازی بچه‌ها و اینکه چکار می‌کنند، ندارند. از این می‌گوید که اینجا نه کلاس‌های اوقات فراغت تشکیل می‌شود، نه آن‌ها که چهارفرزند قد‌ونیم‌قد دارند می‌توانند از پس هزینه کلاس بچه‌ها برآیند.

اختراع بازی توسط بچه‌ها

امیرطا‌ها یک‌سر‌و‌گردن بلند‌تر از بچه‌های دیگر است. از آن پسر‌های خوش‌سر‌و‌زبان است و به‌نوعی سخن‌گوی سایر بچه‌ها حساب می‌‎شود. هنگامی‌که می‎‌خواهیم با پسر‌ها صحبت کنیم، امیرطا‌ها بچه‌ها را کشان‌کشان می‌آورد. یک پس‌گردنی به ابوالفضل می‌زند و می‌گوید که خجالت نکشند و از بازی‌هایی که خودشان اختراع کرده‌اند، بگویند. آن‌ها از فرمانده‌شان فرمان می‌گیرند. ابوالفضل از دعوا‌بازی می‌گوید؛ اینکه یک نفر را گیر می‌آورند و بقیه سرش می‌ریزند و می‌زنندش!

هادی از جیب‌های شلوار ورزشی خاکستری‌اش تیله‌های رنگی‌اش را بیرون می‌آورد. آن‌ها را روی زمین خاکی می‌ریزد و نشانمان می‌دهد که چطور بازی می‌کنند. بازی‌شان حیثیتی است و خیلی جدی بازی می‌کنند. مراقب‌اند که تیله‌هایشان عوض نشود.

کمی آن‌طرف‌تر چند پسر‌بچه با لباس‌های خاکی روی زمین چهار‌زانو نشسته‌اند. هنوز عرق بازی فوتبالشان خشک نشده که کارت‌هایی با عکس ماشین را روی زمین پهن می‌کنند. با هیجان بسیاری با اشاره دست، کارت‌ها را از میان دایره به خارج پرتاب می‌کنند. یکی از بچه‌ها می‌گوید: بعد از فوتبال کارت‌بازی می‌چسبد.

امیر‌محمد لگدبازی و پلیس‌بازی را بیشتر از بازی‌های دیگر دوست دارد و می‌گوید: ما دو گروه هستیم. یک گروه بچه‌های مهاجران و یک گروه ما. هر‌کدام زودتر برسد، سهم بیشتری از زمین بازی دارد.
البته گاهی هم بین دو گروه بچه‌ها دعوا می‌شود؛ دعوایی که بیشتر وقت‌ها با دخالت بزرگ‌تر‌ها و گاهی هم کدورت ختم می‌شود.

سالک، عاقبت بازی در خاک

یسنا و مادرش هم از این می‌گویند که حاشیه کال مدتی محل انباشت خاک و نخاله‌های ساختمانی بوده است. بعد‌از مدت‌ها که بچه‌ها به سالک مبتلا شدند و انواع بیماری پوستی به‌سراغشان آمد، شهرداری برای سامان‌دهی کال طرق اقدام کرده است. مادر یسنا می‌گوید: روی صورت دخترم لکه‌هایی افتاده بود. دکتر گفت از خاک است. از آن سال به بعد دیگر نمی‌گذاریم دخترم بیرون بازی کند.

صدیقه حالا خودش مادر سه فرزند است، اما صورت و دست‌هایش اثر سالک را که در بچگی دچارش شده بود، با خود دارد. او می‌گوید: از زمانی‌که ما بچه بودیم، اینجا امکاناتی برای اوقات فراغت نداشت و ما بین همین خاک و نخاله‌ها بازی می‌کردیم. آن زمان می‌گفتند طرق جزو شهر نیست. حالا که جزو شهر هم شده‌ایم، بچه‌ها بازی‌شان متفاوت با همه کودکان هم‌سن‌و‌سالشان است! هنوز هم بچه‌هایمان مانند دوران کودکی ما هیچ‌گونه امکانات تفریحی ندارند.

بازی با دست خالی

 

مسابقه روی لبه بتنی کال

تابستان بهترین زمان برای تفریح و خوش‌گذرانی بچه‌هاست. اما اینجا بازی در کنار کال انجام می‌شود که خطرآفرین است؛ البته که خودشان احساس خطر نمی‌کنند. مسابقه راه‌رفتن روی بتن‌های کنار کالی که نرده ندارد، ازجمله بازی‌های بچه هاست. ارتفاع زیاد کال تا کف حدود هفت‌متر است. آن‌ها از جایی که ایستاده‌ایم، شیب تندی را پایین می‌روند تا به زمین نزدیک کال که توسط شهرداری صاف شده است، برسند، سپس روی بتن‌ها می‌دوند.

مادر‌ها هم از بلندی فرزندانشان را نگاه می‌کنند، بدون اینکه نگران سقوط آن‌ها باشند. تصور می‌کنم که اگر یکی از آن‌ها خدای نکرده به داخل کال سقوط کند، چه مصیبتی برای یک خانواده پیش می‌آید.

مادر محمد که ترس و نگرانی را در چشم‌هایم می‌بیند، می‌گوید: تا چند وقت قبل که اینجا کامیون‌ها خاک و نخاله خالی می‌کردند، بچه‌ها از روی همین تپه‌های خاکی به پایین کال می‌رفتند. حالا هم بچه‌های پانزده‌شانزده‌ساله از بالای بتن‌ها به پایین می‌پرند. خدا خیر بدهد شهرداری را که اینجا را سروسامانی داده است. تا چند وقت قبل کارگران نرده می‌گذاشتند، اما الان مدتی است که کارشان را تعطیل کرده‌اند.

بخشی که بدون نرده مانده، فرصتی برای بچه‌ها برای رفتن به داخل کال و بازی روی لبه به وجود آورده است. برخی از بانوان حاضر می‌گویند که علت نیمه‌تمام‌ماندن کار را از کارگران شنیده‌اند. کارگران گفته‌اند بودجه تمام شده است. برخی هم گفته‌اند که قیمت نرده‌ها زیاد شده است و بودجه‌ای برای خرید نرده نیست.

بازی‌های ساده دخترانه

دختر‌های کوچک به بازی‌هایی مانند لی‌لی، قایم‌موشک، خاله‌بازی و... مشغول‌اند. مهلا و دختر‌های همسایه، قرارشان کنار در خانه‌شان است. فرش کوچکی پهن کرده و وسایلشان را روی آن گذاشته‌اند. گاهی هم خوراکی از خانه‌شان می‌آورند و یکدیگر را مهمان می‌کنند.

ریحانه با مادرش، زهرا یوسفی، تازه به جمعمان اضافه شده‌اند. یوسفی می‌گوید: بازی در کوچه اشکالی ندارد، اما سؤالم از مسئولان این است که اگر مقابل خانه خودشان هم آسفالت نداشت، باز هم اجازه می‌دادند فرزندانشان در کوچه بازی کنند؟

پیگیر اجرای کامل کار هستیم

سامان‌دهی کال طرق حدودا از خرداد سال گذشته شروع شده است. در حال حاضر از هفتصد‌متری که باید نرده‌گذاری می‌شد، سیصد‌متر نرده‌گذاری شده و چهارصدمتر آن باقی مانده است. درباره اینکه چرا پروژه سامان‌دهی کال طرق نیمه رها شده است، با سرپرست معاون فنی و اجرایی منطقه ۷ گفتگو می‌کنیم.

سعید میرسعیدی با این توضیح که پروژه سامان‌دهی کال طرق را سازمان عمران شهرداری در دست دارد، می‌گوید: شهرداری منطقه موضوع توقف کار را پیگیری کرده و از پیمانکار خواسته است به تعهدات خود عمل کند.

او ادامه می‌دهد: پیرو قراردادی که با سازمان عمران داریم، پیمانکار متعهد است که پروژه را به پایان برساند و تحویل دهد. همچنین بودجه‌ای که برای این منظور در‌نظر گرفته شده است، در جای دیگر هزینه نمی‌شود.

کمبود امکانات در حاشیه شهر

«محله‌های حاشیه شهر»؛ شنیدن این عبارت افراد را به یاد کمبود‌ها، مشکلات مالی و آسیب‌های اجتماعی می‌‍ اندازد و برای خیلی‌ها، محله‌هایی با جمعیت زیاد و کوچه‌هایی پر از هیاهو‌های کودکانه را به یاد می‌آورد. این کوچه‌ها در روز‌های تابستان و فراغت از تحصیل، بیشترین حضور کودکان را به خود می‌بیند؛ کودکانی که اوقات فراغتشان کمتر مورد‌توجه مسئولان بوده است.

با ساخت یک سالن حتی کوچک می‌توان بازی‌های کودکانه آن‏‌ها را از زمین‌های خاکی و پرخطر به داخل همین سالن برد؛ شاید استعداد برخی از آن‌ها کشف و جهت داده شود. می‌توان با برگزاری چند کلاس مهارتی از‌سوی گروه‌های جهادی، تابستان این کودکان را رنگ‌و‌روی دیگری بخشید.

کودکان محله‌های پر‌جمعیت و کم‌بضاعت شهر، در حاشیه کم‌رنگ‌بودن برنامه‌ریزی‌های شهری و امکانات دولتی، طراح بازی‌های خود هستند.

در شرایطی که بسیاری از خانواده‌ها توانایی پرداخت هزینه‌های اوقات فراغت فرزندان خود را ندارند، باید چاره‌ای اندیشید تا برنامه‌هایی درنظر گرفته شود که در‌عین سادگی، سبب رضایت کودکان و نوجوانان شود. بلاتکلیفی کودکان، نوجوانان و جوانان در روز‌های تعطیل تابستان سبب می‌شود که برخی به هر‌صورت روز‌های تعطیل خود را سپری کنند. اما باید توجه کرد که در‌این‌میان، افرادی به‌دلیل شرایط خاص محیطی، خانوادگی و‌... آمادگی و گرایش بیشتری به انجام رفتار‌های پرخطر دارند و گاه زمینه‌ساز مشارکت سایر دوستانشان در بروز رفتار‌های پرخطر خواهند شد.

 

*این گزارش سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ در شماره ۵۳۱ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44